فیلم «ویپلش» داستانی پرتنش از رابطه بین یک استاد سختگیر و شاگردی بلندپرواز است؛ رابطهای که در آن مرز بین آموزش و آزار روانی کمرنگ میشود. این فیلم با نگاهی عمیق به مفاهیمی مانند کمالگرایی، فشار روانی و انگیزهی افراطی، نشان میدهد که مسیر موفقیت همیشه روشن و سالم نیست. Whiplash ما را با این پرسش روبهرو میکند که آیا رسیدن به اوج، به هر قیمتی، واقعاً ارزشش را دارد؟
فیلم ویپِلَش ساختهی دِیمیَن شَزِل، تو سال ۲۰۱۴ ساخته شد. فیلم، داستان پسری به نام اَندرو نیمنِ ۱۹ساله رو روایت میکنه که تو هنرستان موسیقی درس میخونه. اون شیفتهی نواختن درامه و حاضره تو همون ترم اول، هر کاری رو که از دستش برمیاد، انجام بده تا بتونه تو گروه اصلی هنرستان، نوازندهی اصلی درام بشه و نه جایگزین! اَندرو تلاش میکنه تا تواناییهایی خودش رو نشون بده تا انتخاب بشه. اما برای این کار راه سختی رو در پیش داره، چرا؟ چون معلمش، تِرنس فِلِچِر، یه آدم خیلی خیلی سختگیره و فکر میکنه هرچی بیشتر به دانشآموزها فشار بیاره، باعث میشه اونها بیشتر بدرخشن؛ اما واقعاً به چه قیمتی؟
فشار زیاد روی اَندرو، کاری میکنه که به مهمترین فستیوال موسیقی جز، که قرار بود تمام تواناییهاش رو به نمایش بذاره، دیر برسه. اَندرو چوبهای نواختن درامش رو یادش میره و برای آوردنش مجبور میشه برگرده جایی که گذاشته بود اما تو راه برگشت تصادف میکنه. اَندرو اِنقدر عصبی میشه که وقتی میرسه، از کوره درمیره و با معلمش درگیر میشه. اما همینجاست که این اتفاق یقهی معلم رو میچسبه، چون باعث میشه که مدیر مدرسه متوجه بشه این همه استرس و فشاری که فلچر باعثش شده، چه بلایی نهتنها سر اَندرو بلکه سر یکی از دانشآموزهای بیچارهی دیگهی مدرسه هم آورده که حتی باعث شده اون بچه خودش رو بکشه. سرانجام اما اَندرو متوجه میشه که نباید در مقابل زورگویی فلچر سر خم کنه. هرچند برای مدتی برای استراحت، از درامزدن دست برمیداره اما تو یه فستیوال دیگه نشون میده که چطوری با اعتمادبهنفسی که پیدا میکنه، مسیر زندگیاش رو تغییر میده.
فیلم ویپلش (شلاق) وقتی اکران شد، خیلی مورد توجه قرار گرفت. اما سؤال اصلی اینجا بود که چرا اِنقدر سروصدا کرده، درحالیکه بازیگر اصلی فیلم هم چهرهی معروفی نبود! اصلاً چرا یه فیلمی که دربارهی یه معلم و شاگرده باید اینهمه سروصدا کنه؟
دستکم برای ماها که تو ایران درس خوندیم یا میخونیم،خیلی قابل لمسه؛ ما، شاگردهایی که با نظام آموزش و پرورش و سختگیریهاش بزرگ شدهایم. اما فیلم، یه اثر درخشانه چون اتفاقاً قرار نیست در مورد همچین مسئلهای صحبت کنه چون مگه غیر از اینه که ما کلی لحظات خوش رو تو مدرسهها گذروندیم، یا کلی معلمهای درجهیک داشتیم؟ فیلم در مورد موضوع خیلی مهمتری صحبت میکنه.
اَندرو اون چیزی رو که بهش علاقه داره و میتونه تمام انرژیاش رو براش صرف کنه، پیدا کرده و همهی توانش رو میذاره تا بهش برسه. بارها پوستر درامر مورد علاقهاش رو روی دیوار میبینیم، بهنوعی قهرمان زندگیاش رو.
با نگاه به قهرمانش، با گوشدادن به موسیقی اون آدم و با خرجکردن تمام عشقی که تو وجودش به این کار هست، جونی دوباره میگیره تا ادامه بده. اصلاً برای همینه که شخصیت اَندرو رو میفهمیم، انگار یکی از ماست یا انگار اصلاً خود ماست. درکش میکنیم چون همهمون از اول تلاش کردیم اونچیزی رو که دوست داریم، کشف کنیم، بعد تمام نیرومون رو گذاشتیم و تو این مسیر پُرپیچوخم، عکس قهرمانهامون رو چسبوندیم به دیوار که منبع الهام ما باشن.
اما وقتی ما همهی تلاشمون رو میکنیم یهو میبینیم یه سری آدمها به جای اینکه کمک کنن تا ما رشد کنیم، مانع ما میشن. تو گفتوگویی که فلچر و اَندرو، تو سالن موسیقی جَز دارن، میفهمیم که همهی این سختگیریهای فلچر برای اینه که آدمها بهترینِ خودشون را نشون بدن؛ غافل از اینکه نیتهای خیر، همیشه به راههای خیر منتهی نمیشه.
میدونیم و قبول داریم که زندگی پر از چالشه، پر از اتفاقهاییه که دست خودمون نیست اما اینجا دقیقاً اون لحظهایه که میتونیم از اَندرو کمک بگیریم. جایی که اون، بعد از اینهمه اتفاقات سخت و صرف انرژی و زمان، از نشوندادن توانایی خودش تو سالن مسابقهی جز دبیرستانها، ناامید میشه اما مثل همهی صحنههای فیلم، میفهمه که هنوز حمایت پدرش یا درواقع حمایت آدمی پشت سرشه که دوسش داره و زندگیاش براش مهمه. بالاخره برمیگرده تا ثابت کنه که اون نیازی به قهرمان نداره، بلکه خودش قهرمان زندگیشه.
متیو مککاناهی، بازیگر معروف آمریکایی، وقتی بعد از سالها بازی در فیلمهای مختلف، جایزهی اسکارش رو گرفت، تو سخنرانیاش گفت: وقتی تو پونزدهسالگی ازم پرسیدن قهرمان زندگیات کیه، جواب دادم: خودِ ده سال دیگهام. وقتی ده سال بعد، تو بیستوپنجسالگی، ازم همین سؤال رو پرسیدن، جواب دادم حتی نزدیک قهرمانی که تصور میکردم نیستم، اما قهرمانم، خود سیوپنجسالمه؛ این چیزیه که هر روز باعث میشه دنبالش کنم، خود قهرمانم تو سالهای آینده.
اینجا هم اَندرو تصمیم میگیره که همهی حصارهای ذهنیاش رو بشکنه، به قهرمان زندگی خودش تبدیل بشه و دیگه حرفهای فلچر رو که عین تازیانه است تحمل نکنه. نکتهی جالب اینه که عنوان فیلم (Whiplash)، هم به آهنگی تو خود فیلم اشاره میکنه و هم به معنای شلاق یا تازیانه است.
پس شاید حالا میشه فهمید که چرا استقبال از این فیلم انقدر زیاد بود. آدمها انگار خود نوجوونشون رو تو این فیلم دیده بودن. کسی که با پشتکار فراوون تونسته بود مسیر زندگیاش رو تغییر بده. گاهی آدمهای اشتباه تو زندگیمون، میتونن مسیرهای اشتباهی رو نشونمون بدن و یا تأثیرات مخربی برای همیشه توی ذهن ما باقی بذارن؛ اما ما قراره اونها رو کنار بذاریم. پس، اَندروی زندگی خودتون باشین و درام زندگی خودتون رو بنوازین.
اندرو میخواد بهترین درامزن تاریخ بشه و همین میل شدید به «کامل بودن» باعث میشه سلامتی، روابط اجتماعی و حتی هویت شخصیاش رو فدا کنه. این کمالگرایی افراطی، در روانشناسی میتونه منجر به اضطراب، افسردگی یا فرسودگی ذهنی بشه.
فِلِچر با تکنیکهایی مثل توهین، سردرگم کردن، و بازی با احساسات اندرو، اعتمادبهنفسش رو نابود میکنه و بعد اون رو به نقطهای میرسونه که فکر میکنه بدون این فشارها نمیتونه موفق بشه. این یکی از شکلهای آزار روانیه.
اندرو بهشدت دنبال تأیید گرفتن از فِلِچره. این وابستگی باعث میشه ارزش خودش رو فقط از نظر دیگران بسنجه، که در روانشناسی به عنوان یک فاکتور آسیبزا شناخته میشه، چون باعث تضعیف عزت نفس فرد میشه.
شخصیت فِلِچر معتقده که فشار روانی شدید، باعث شکوفایی نبوغ میشه. اما در واقع، این نوع انگیزه مبتنی بر تروما میتونه باعث آسیبهای بلندمدت ذهنی بشه، حتی اگر منجر به موفقیت بیرونی بشه.
تمرینهای شدید، کمخوابی، اضطراب و فشار دائم باعث میشه اندرو دچار فرسودگی ذهنی بشه. این حالت، که در دانشآموزان پرتلاش هم رایجه، یکی از مهمترین چالشهای سلامت روان امروزهست.
اندرو رابطهاش با نیکول رو قطع میکنه چون فکر میکنه موفقیت با زندگی عاطفی تداخل داره. این تعارض بین هدفگرایی و نیازهای انسانی، در روانشناسی باعث درگیری ذهنی شدید و احساس گناه یا تنهایی میشه.
تو این فیلم رو دیدی؟ اگه دیدی حتما توی قسمت دیدگاه ها نظرت رو درموردش برامون بنویس و بگو از ۱ تا ۵ چه امتیازی بهش میدی؟